و سلام به تو که هنوز همچنان همیشه در تنهاییات نشستهای
یادداشت
تابستان است. خیلی سال پیش ازین و همین است. تهران نیستم. لندنام. با این مردِ خوب، صمصام کشفی، نامه مینگارم.…
ایرجِ کابلی. که نامِ کوچکاش را با کسره مینوشت. اوایلِ دههی هفتادِ شمسی است. آفتابی نیست. از ونک بالاتریم. نامِ…
دارم میروم. به سویت میآیم. یک سال و هزار سال است که دارم میآیم. هنوز نرسیدهام. به خودم، به تو،…
وقتی این ضربه به من وارد شد دیوانه شدم، چون عینِ جهنم است. اما دیوانهگیام بیشاهد ماند، سرگردانیام ظاهر نمیشد،…
این روزهاست، همین روزهاست که میخوانم «کجاستی» ، وَه که چه زیباست، کجاستی، میگویند مردی یکصد و چهل و دوبار …
به تازهگی مجلهای انگلیسی زبان، Purple، از الن بدیو دربارهی مفهومِ «رادیکال بودن» پرسیده است. ترجمهی انگلیسی هنوز منتشر نشده.…
سـوآل عجیبی ست که بپرسیم: آیا نویسنده مسوول است؟ مسلّمن نویسنده همیشه مسوول است: در مقابل قوانینی که به رسمیّت…
اینجا تهران است. خیابانِ انقلاب است. آنجا کتابِ زمان است. اینجا زنیست که بسیار جوان است، خودش میداند کیست. میگوید…
به استقبالِ شعرِ هوشنگ دامغانی