هرگز

هرگز. در پهلوی هکرچ به معنی‌ی یک بار، هر، هرگز، ابدن، هیچ وقت، هیچ زمان، هگرز. هرگیز، به هیچ‌ وجه. به دستِ پرهام شهرجردی

شورش علیه شعر / آنتونن آرتو

شاعری که می‌نویسد، رو می‌کند به فعل. فعل، قانون دارد. شاعر در ناخودآگاه‌اش بر این باور است که باید چشم-بسته قوانین را اجرا کند.
شاعر خیال می‌کند آزاد است و نیست.
فکر می‌کند چیزی نیست و چیزی هست: پشتِ سرش، حوالی‌ی گوش‌هایش، در فکرش چیزی هست. پسِ گردن‌اش چیزی در حالِ جوانه‌زدن است.
شاعر شاید فرزندِ آثارش باشد، آثارش اما از آن‌ِ خودش نیست.
فکر می‌کند خودش را به شعر داده، خودش را در شعر جا گذاشته، اما خودش که خودش نیست، ناخودآگاه‌ است که او را انتخاب کرده، او تبدیل به شاعرِ ناخودآگاه‌اش شده، خودش کاری نکرده!

من اما نمی‌خواهم شاعرِ ناخودآگاه‌ام باشم، نمی‌خواهم شاعر «منی» باشم که دنبالِ شاعر می‌گردد، می‌خواهم آفریننده باشم، یعنی علیه من و او و هر ضمیرِ ناخودآگاه برخیزم، بیآشوبم.

علیه من، علیه ضمیر قیام کردم. از فعل و از تجسّمِ فعل رها شدم.

نمی‌خواهم شعرم را ببلعم، می‌خواهم قلب‌ام را به شعرم بدهم. قلب‌ام چیست؟ شعرم چیست؟ قلب‌ام همان چیزی‌ست که دیگر ضمیر ندارد، «من» ندارد. بی‌ضمیرم را به شعرم می‌بخشم.

من همان شاعرِ فراموش‌ شده‌ام.

عکس در کلینیکِ دکتر دِلماس گرفته شده، سال ۱۹۴۷، در شهرِ ایوری سور سِن.

نمایش بیشتر