هرگز

هرگز. در پهلوی هکرچ به معنی‌ی یک بار، هر، هرگز، ابدن، هیچ وقت، هیچ زمان، هگرز. هرگیز، به هیچ‌ وجه. به دستِ پرهام شهرجردی

سلام به تنهایی‌ی رضا براهنی

و سلام به تو
که هنوز هم‌چنان همیشه در تنهایی‌ات نشسته‌ای
آن‌طرفِ تورنتوی خراب شده
در ریچموندهیلِ لعنتی
درونِ سرت نشسته‌ای
در همین خیابانِ بی سر و ته
در همان اتاق
تک تکِ کاغذهایت را به جست‌وجوی تهران و تبریز جسته‌ای
نیافته‌ای‌
به هم ریخته‌ای
رفته‌ای، مانده‌ای
مانده‌ای که چطور برگردی

کسی آن همه به هم ریخته‌گی را یک‌جا ندیده
کسی آن‌قدر به هم نریخته
کسی چیزی ندیده

و
آخرین دکمه‌ات را بسته‌ای که کجا بروی
پس
آخرین شعرت را ننوشته‌ای که کجا بروی
و
بهار شد
در تورنتوی خراب شده، در ریچموندهیلِ لعنتی، در جفرسون فارستِ عوضی، در اتاقِ در هم و بر هم ریخته‌ات

تنهایی‌ات بهاره شد
دق‌کردن‌ات به امسال رسید

پس سلام به تو
که درونِ سرت نشسته‌ای
سلام به دست‌هایی که تو را آن‌جا نشاند
سلام به زبانی که از تو می‌ترسد
سلام به زبانی که تو را از خودت می‌ترساند
سلام به بهار، سلام به دق کردن در بهار، سلام به تورنتوی خراب شده، سلام به ریچموندهیلِ لعنتی، سلام به زبان‌های اخته و مزدور، هم‌زبان و دستیارِ جنایت‌کار

سلام به بهار و سلام به تو
سلام به اتاق‌ات
اصلن نفرین به شعر
سلام به تنهایی‌ی رضا براهنی.

۲ فروردین ۱۴۰۱

نمایش بیشتر