دارم میروم. به سویت میآیم. یک سال و هزار سال است که دارم میآیم. هنوز نرسیدهام. به خودم، به تو،…
داستان
وقتی این ضربه به من وارد شد دیوانه شدم، چون عینِ جهنم است. اما دیوانهگیام بیشاهد ماند، سرگردانیام ظاهر نمیشد،…
یکی بود، یکی نبود. یکی در ژنو بود. که بود. هرکه بود. خودِ من بود یا نبود. پس اینجااینجا چه…
یان همه چیز را با هم میخواست، میخواست کتاب را نابود کند، و نگرانِ کتاب بود. به خاطرِ من هفتهها…
موش میگفت: «آه، دنیا روز به روز تنگتر میشود. پیشتر آنقدر بزرگ بود که ازش هراسان بودم، میدویدم، میدویدم و…
با «آنِ مرگم» موریس بلانشو نوشتارش را به آخر میرساند. کتاب در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ به چاپ میرسد،…
نباید بشناسیدش، باید هم زمان همه جا دیده باشیدش، در هتل، در خیابان، در کافه، در کتاب، در فیلم، در…
نه فاضلام نه جاهل. خوشیهایی داشتهام. اینکه چیزی نیست: زندگی میکنم و این زندگی بیشترین لذت را به من میبخشد.…
داستانِ مرد در راهرو نشسته در سال ۱۹۶۲ آغاز میشود. بینامِ نویسندهاش، با نام مستعار منتشر میشود. در سال ۱۹۸۰ مارگوریت…
مبادا نگاه کنی! نکن. به جغد نگاه نکن. به باز، به عقاب چشم ندوز. به کرکس خیره نشو. اگر میخواهی…