ایرجِ کابلی. که نامِ کوچکاش را با کسره مینوشت. اوایلِ دههی هفتادِ شمسی است. آفتابی نیست. از ونک بالاتریم. نامِ این کوچه نگار است. درست یادم مانده؟ ایرجِ کابلی آنجاست. آقای کابلی، اینطور صدایش میکنند. قامتِ بلندی دارد. صدایی رسا. میداند چه میخواهد. به زیبایی حرف میزند. با دقّت مینویسد. برای نوشتن وقت صرف میکند. عضو شورایِ بازنگرى در شیوهی نگارشِ خطِ فارسىست. در آدینه، فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان را منتشر میکند. کارش را دوست دارد. زبانِ فارسی را دوست دارد. جزوههایش را با سخاوت به دستام میسپارد. به قولِ خودش: زباننگاری. تسلط او بر وزنِ شعر فارسی شگفتانگیز است. کتابِ وزن شناسی و عروضاش از بهترین و مهمترین منابع درین زمینه است. به مناسبتِ هفتاد و دومین تولد احمد شاملو، نخستین سایتِ احمد شاملو تاسیس میشود. شاملو.دات.کام. این سایت هنوز زنده است. ترجمههای ایرجِ کابلی از اشعارِ شاملو و همینطور کارگاهِ ترجمهاش همچنان برقرار است. سالها گذشت. زمانِ ادیسهی بامداد فرا رسیده بود. وقتی از شعرِ شاملو حرف میزد، گسترهی شناخت و دانش بود که به حرف میآمد. یادش به خیر، یادت به خیر ایرجِ کابلی، آن شبها در منزلِ دکتر خسرو پارسا. در شهرکِ غرب. در جای جای تهرانِ بیآفتاب. یادت به خیر با دُنِ آرام، که میدانستی چرا ترجمه نکردی. یادت به خیر با آنا آخماتووا در مجلهی کارنامه. یادت به خیر، برعکس عین و غین و غیر، تو آدم حسابی بودی، احساسِ رهاییبخشِ همچراغی بودی، درود بر تو ای ایرجِ کابلی!