مارگوریتِ عزیز،
کتابتان را میخوانم، بیوقفه میخوانماش، شب که میشود کتاب چنان به من نزدیک است که خودش، در خودش همهچیز به من میبخشد. و آلیسا همچنان در شباب، در جوانیی رابطهی مرگآور است، و من، همراهاش، آنگاه که مرگ میبخشد، وقتی تا ابد به مرگ میپیوندد.
ما همهگی به سمتِ ویرانی میرویم: هرکس به شیوهی خودش، با شجاعت و شهامت، یا با ترس و بزدلی، با چشمانِ باز یا بسته، امّا حتیالامکان در دوستی، با دوستی.
به آرامی میبوسمتان.
موریس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نامهی موریس بلانشو به مارگوریت دوراس. اشارهی بلانشو به کتاب «زن میگوید ویران کن» دوراس است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. از آن کتاب این جملهی شگفتانگیز: «در کتابی که ننوشتم، جز تو کسی نبود».