هرگز

هرگز. در پهلوی هکرچ به معنی‌ی یک بار، هر، هرگز، ابدن، هیچ وقت، هیچ زمان، هگرز. هرگیز، به هیچ‌ وجه. به دستِ پرهام شهرجردی

نامه‌ی موریس بلانشو به ژرژ باتای

۲۴ ژانویه ۱۹۶۲

دوستِ عزیزم،

من هم متاسف شدم که یک بار دیگر نشد همدیگر را ببینیم. امیدوارم این بدشانسی به زودی به آخر برسد.
خوش‌حالم که رُنه شار را دیدید و توانستید با او گفت‌وگو کنید. ما سه نفر به هم نزدیک‌ایم، این نزدیکی از خلالِ یک جور تفاوت در اندیشه‌هایمان شکل می‌گیرد. این تفاوت‌ها باید پاسخ‌هایی متفاوت به یک توقّع مشترک باشد. تا ‌جایی که به ما مربوط می‌شود، فکر نمی‌کنم علاقه یا بی‌علاقه‌گی به «سیاست» موضوعیّت داشته باشد؛ شاید این تنها یکی از نتایج‌اش باشد، شاید سطحی باشد. در مورد خودم باید این‌طور بگویم: از چندی پیش به این نتیجه رسیده‌ام که همیشه باید به یک حرکتِ دوگانه پاسخ بدهم، حرکتی که هر دو بخش‌اش ضروری و در عینِ حال ناسازگار است. یکی (برای این‌که به شدّت قضیه را ساده کنم) اشتیاق است، اجراست، تحقّق بخشیدن است، کلامِ کل است، و به صورتِ دیالکتیک به انجام می‌رسد؛ آن یکی اساسن غیر دیالکتیک است، مشغله‌اش این نیست که وحدت آفرین باشد، به سمتِ قدرت (ممکن) نمی‌رود. یک زبانِ دوگانه پاسخ‌گوی این حرکتِ دوگانه است و، برای هر زبانی، یک جدیّتِ دوگانه لازم است: یکی، زبانِ مواجهه و رویارویی، مخالفت، نفی، تا جایی‌که دیگر تقابل معنایش را از دست بدهد و سرآخر حقیقت بتواند خودش را به طور کامل تائید کند. یک جور برابری‌ی خاموش (که توقّعِ اندیشه است).
امّا آن دیگری کلامی‌ست که پیش از همه به حرف می‌آید، خارج از همه حرف می‌زند، همآره کلامِ نخستین است، هیچ‌وقت هماهنگ نیست، هیچ‌گاه نیازی به تقابل ندارد، آماده‌ی پذیرشِ ناشناخته و بیگانه است (که توقّعِ شاعرانه است). یکی ممکن را می‌نامد، و ممکن را می‌خواهد. آن یکی به ناممکن پاسخ می‌دهد. میانِ این دو حرکتِ ضروری و در عینِ حال ناسازگار، تنشی‌ همیشه‌گی جاری‌ست. خیلی وقت‌ها تحمّلِ این تنش بسیار دشوار است و در حقیقت، تحمّل ناپذیر است. امّا نمی‌توانیم تنها یک حرکت را حفظ کنیم و از آن دیگری چشم بپوشیم، همان‌طور که نمی‌توانیم از جست‌وجوی بی‌پایانِ آن‌چه بشر ضرورتِ خودش می‌خواهد، دست بکشیم و ضرورتِ وحدت بخشیدن به ناسازگارها را فراموش کنیم.
این نامه جای این اندیشه‌ها نبود. ازین بابت عذرخواهی می‌کنم. امّا به نظرم رسید که در قبالِ دوستی با شما باید سعی خودم را بکنم (حتا اگر موفّق نشوم) و چیزهایی را روشن کنم. شاید با بازگشت‌‌تان به پاریس و امکان‌های ملاقاتی که فراهم می‌شود، بتوانم به شکلی غیر انتزاعی به نیازهای این دوستی پاسخ بدهم.

به امید دیدار، علاقه‌ی عمیق‌ام را باور کنید.

بلانشو

نمایش بیشتر