چهارم ماه می ۱۹۷۵
کریستیان لیموزنِ عزیز،
غیاب به من میآید، میآید که برایم ضروریست. تصمیم به غیاب نمیگیرم، خودش در برم میگیرد.
غایب میشوم، امّا باشد که نبودم کسی را متعجّب نکند، هیچکس را سرخورده نکند. باری، نشر دادن همآره دشوار است. با نام و به نامِ من چیزی منتشر کردن به کلّی ناممکن است. این حرفها را به حسابِ بیتفاوتی و یا بیاعتمادی نگذارید.
اگر میخواهید سطری، نوشتهای، نوشتاری، به بودی، هستی، حضوری شهادت دهد، چرا از گذشته متن میگیرید، چرا من را در متنهای منتشر شده و احتمالن خوانده نشده میجویید، بهتر است چند متن انتخاب کنید، تکّه تکّهشان کنید، و درین قطعه قطعه شدن، آنها را به شکلِ تازهای ارائه کنید، و از کنارِ هم قرار دادنِ این قطعات، چهرهای، شمایلی بسازید، غیابِ چهره را خلق کنید، باشد که ازین خلال غیر منتظره ظاهر شود.
این پیشنهاد شما را آزاد، شما را رها میخواهد. این آزادی بیش از هرچیزِ دیگر برایم اهمیّت دارد.
با بهترین آرزوها.
موریس بلانشو
در سال ۱۹۷۵ مجلهی «گراما» تصمیم میگیرد شمارهای ویژهی موریس بلانشو منتشر کند. این طرح با بلانشو در میان گذاشته میشود. کریستیان لیموزن، متخصّصِ آثار ژرژ باتای و یکی از بنیانگذارانِ مجله با بلانشو مکاتبه میکند. شمارهی ۳/۴ و ۵ «گراما» تعدادی از نوشتههای سیاسیی بلانشو را تجدیدِ چاپ میکند. برخی از مهمترین نوشتههای ژاک دریدا، ژرژ باتای، پاتریک روسو، مایک هلند، و الن کولانژ دربارهی ادبیاتِ بلانشو، آن غیابِ چهره را همراهی میکنند.